شعری از مریم جعفری

جاده جای ده ما بود که حالا خاکی ست
صاحب خانه ی ویرانه ی خاکی ها کیست؟
جاده تا شهر : سه نقطه. ده بی نقطه کجاست؟
حق تبعید به آن جای سه نقطه با کیست؟
با عصا راه بیفتیم و نپرسیم از خود
آنکه برده ست دو تا پا و دو چشم از ما کیست
تندتر؛ شاید این جاده به جایی برسد
تا ببینم؛ که ارباب ده فردا کیست

شعر هفته ( منزوی )

دوباره عشق دوباره هوا دوباره نفس
دوباره عشق دوباره هوی دوباره هوس
دوباره ختم زمستان دوباره فتح بهار
دوباره باغ من و فصل تو نسیم نفس
دوباره باد بهاری - همان نه گرم و نه سرد
دوباره آن وزش میخوش آن نسیم ملس
دوباره مزمزه ای از شراب کهنه ی عشق
دوباره جامی از آن تند تلخواره ی گس
دوباره همسفری با تو تا حوالی وصل
دوباره طنطنه ی کاروان طنین جرس
نگویمت که بیامیز با من اما ‏ ، آه
بعید تر منشین از حدود زمزمه رس
که با تو حرف نگفته بسی به دل دارم
که یا بسامدش این عمرها نیاید بس
کبوترم به تکاپوی شاخه ای زیتون
قیاس من نه به سیمرغ می رسد نه مگس
برای یاختن آن به راه آزادی است
اگر نکوفته ام سر به میله های قفس